فریاد از تکبر
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز که پیاده به جلسه امتحان می رفتم صحنه هایی جلب توجه می کرد برفهای آب نشده ای که دلم را لرزاند آخه آفتاب بهشون نتابیده در حالی که چند قدمی این برف ها آفتاب سوزانی است به یاد کلام مولا افتادم امیر المومنین علیه السلام که نگاه مومن باید عبرت گیر باشه نکنه منم با برف ویخ درونم فکر می کنم به آب وآبادی وحیات رسیدم ؟!!!!
اگه ظلمت درون نذاره نور به دلت بتابه چی میشه؟!!
دوستان کمی فکر کنیم تا کی کنار آفتاب وجود امامم باشم ویخ؟!!!
ما خواه ناخواه به ایشان وصل شده ا یم مواظبیم؟!!
تنها جایی که دلم می خواهد نبودنت را فریاد کنم خا نه ی شماست آقا جان به داد ما برس در این زمانه تنهایم وهر جا تکبری بزرگ شود بی تو می شوم اگر حق ضایع شود و ساکت باشم و کنار بکشم وبا هزران بهانه سکوت کنم بی تو می مانم!!!
دوستان ،طلاب همه در غربت و نبود ولیمان مقصریم با سکوتمان در مقابل ضایع شدن حق ها، با هر عنوانی.
آقای غریبم شکایت خودم و تمام کسانی را از متکبرین دفاع میکنند و با جبت وطاغوت همراه می شوند وآمدنت را به تاخیر می اندازند به مادرم زهرا روحی فداه می کنم با ناله هایی که در درونم شعله ور است یا علی.